تصویر زیر سرشاخههای نقشه ذهن منه که با نرمافزار MindManager اون رو به تصویر کشیدم. البته این یه پیش نویس نقشهی ذهن هستش که همین امروز ترسیمش کردم و احتمالا در روزهای آینده تغییراتی کنه.

قبلا نقشهی ذهنی پروژههای کاریم رو ترسیم کرده بودم چون ظاهرا مهمترین المان زندگی و ذهن من همین پروژههای کاری بودن. اما امروز با ترسیم نقشهی کامل ذهنم دیدم وای من چقدر کاریکاتوری رشد کردم. بیشترین انرژی من روی امور کاریم هست و به بقیه قسمتهای این نقشه تقریبا فقط در مواقعی که هیچ راه گریزی ازشون نداشتم میپرداختم.
چیزی که باعث شد کمی بیشتر به این موضوع فکر کنم در واقع همین گروه دوستی و نوشتن اهداف و متعهد کردن خودم به اون اهداف بود. یه مشکلی که وجود داشت این بود که من اصلا تمرکز نداشتم روی اهدافم. دچار یه جور آشفتگی ذهنی شده بودم. معمولا نشونه این آشفتگی ذهنی توی من وقت تلف کردنه! یعنی وقتی انتخابهای زیادی پیش روم قرار میگیره، مثل ورزش کردن، نوشتن در سایت، چندین کتاب مطالعه نشده، خانواده، کار، خرید و سایر وظایف که هر کدوم از اینایی که گفتم فقط یه سرفصل بودن و کلی زیرشاخته داشتن. در این جور مواقع ذهن من از استرس تصمیمگیری آرامشش گرفته میشه و خسته میشه و نیاز داره که استراحت کنه. از طرف دیگه متأسفانه به جای اینکه به طبیعت برم، با روشهایی مثل یوگا تمرکز کنم و با کارهایی از این قبیل به ذهن خستهی خودم استراحت بدم، گزینههایی در اولویت ذهنم قرار میگیره که خودشون استرسزا هستند. مثلا گفتگو در واتسآپ، انجام بازیهای کامپیوتری یا موبایلی پر استرس و …
یکی از دلایل دیگهای که باعث شد بیشتر روی این موضوع فکر کنم دیدن ویدئوهای همایش تصمیمگیری بود. که اونم بهم خیلی کمک کرد که بتونم منشأ این استرس رو پیدا کنم. در واقع شاید در اصل اون قسمتی که در مورد کتاب دشواریهای انتخابه و بری شوارتز میگه «انتخابهای زیاد در عصر جدید باعث آزادی و در نهایت خوشحالی ما نشدند بلکه باعث استرس بیشتر و فلج شدن ما شدند» (اگه میخواید بیشتر در این باره بدونید بری شوارتز یه فیلم توی TED داره که با کلیک روی اینجا میتونید ببینید و در این مورد توضیح میده و همینطور اگه اینترنت پرسرعت ندارید ترجمهی فارسی متن این فیلم هم اینجا هست)
اما در واقع الان که این نقشه رو کشیدم با حقایقی روبرو شدم که تا الان بهش فکر نمیکردم. یکی از اون حقایق اینه که هیچ وقت فکر نمیکردم بقیه خونههای این نقشه به غیر از “پروژههای کاری” میتونه مهم باشه و باید براش برنامه ریزی کرد. پس به صورت کاریکاتور گونهای بخش کاری من تو این نقشه ذهن رشد کرده بود و بقیه قسمتها کوچک و نحیف مونده بود.
حقیقت بعدی این بود که واقعا فکر نمیکردم باید همهی اینها رو مدیریت کنم. و بیشترین تمرکز من مدیریت مسائل شغلیم بود.
البته شاید شگفت انگیز باشه که چقدر آدم بیمسئولیتی هستم! اما واقعا اینطور نبوده. من همهی این کارها رو به هر شکل بوده حداقل در حد ضرورت انجام میدادم اما چون سرفصل نداشتم براشون و همشون توی یک چک لیست آورده میشده یه فاجعهی مدیریت کارها برام پیش اومده بود. چون عملا وقتی یک لیست بیش از اندازه بزرگ میشه کارآیی خودش رو از دست میده. وقتی یه لیست بلند بالا داریم و از طرف دیگه اولویت «پروژههای کاری» خیلی بالاست، به نظر میرسه اون لیست در مواجهه با پروژههای کاری دچار تعویق بشه.
خوب برای اینکه یه کم با فاجعهی تعدد کارهای من آشنا بشید بخش مطالعهاش رو به طور اجمالی در شکل زیر میارم.

خوب با کشیدن این نقشهی ذهن فکر میکنم یه مقداری ذهنم بیشتر سامان داده شده و راحتتر میتونم روش برنامه ریزی کنم.
راستی من قبلا هم از ساختارهای درختی زیاد استفاده میکردم اما در اینجا این ساختار درختی به یه شکل بصری که برای مغز قابل پردازشه ترسیم میشه و خیلی راحتتر قابل درکه تا درختهای خشکی که تو نرمافزارهای دیگه میشه کشید و یا توی ورد بدون استفاده از شکلکها تایپ کرد.

توجه کنید که مغز به سمت وسط کاغذ توجه بیشتری داره و با سرچ تصاویر Mind Map به صورت انگلیسی کلی تصویر نقشهی ذهن میتونید پیدا کنید. ظاهرا نقشهی ذهن هنوز توی فارسی زبانها جایگاه مناسبی نداره.
پریروز به طور اتفاقی یکی از فروشگاههای بزرگ بودم و چشمم به این کتاب خورد. گرفتمش و به نظرم کتاب خوبی اومد. البته هنوز کامل نخوندمش.
عالی بود ممنون میشم اگه بتونم بیشتر از اطلاعات مفیدتون بهره بگیرم
الهه عزیز ممنون از نظر لطفت. خوشحالم که برات مفید بوده. تو اینترنت مطالب زیادی در مورد نقشه ذهن و نرم افزارهایی که در خصوص کشیدن نقشه های ذهن هست میتونی پیدا کنی. بازم سوالی بود در خدمتم 🙂
مرسی .. عالی بود ..استفاده کردیم
ممنون محسن عزیز. موفق باشی